نازنین فاطمهنازنین فاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

نازنین عشق زندگی ما

نازگل خوشگلم

خدایا ... اگر یک روز فراموش کردم که خدای بزرگی دارم ؛ تو فراموش نکن که بنده ی کوچکی داری ، با نوازشی ، و یا تلنگری آرام ... وجودت را ... همراهیت را ... مهربانی و بزرگی ات را ... برایم یادآوری کن ... . یه پیشرفت جالب:خوندن سوره توحید (که خیلی با نمک می خونی و بیشتر با کمک مامانی می خونی) دوستت داریم عزیز دلمون ...
13 آبان 1393

سفر تابستانه

سلام خوشگل خانم مامان. 23 شهریور ما به همراه پدر جون به مسافرت رفتیم . این مسافرت 6 روزه بود و مقصدش  قم ،اصفهان ،شیراز بود.که شما هم دختر خیلی خوبی بودی و فقط یه کمی من و خسته کردی. این چند تا عکس هم گزیده سفر خانم خوشگله     اینجا تخت جمشید هست.از وقتی وارد تخت جمشید شدیم می گفتی به هیچ عنوان راه  نمی رم .یا بغل من بودی یا بابایی.البته توی اون گرما     ...
2 مهر 1393

جشن تولد دو سالگی

تولددددددددددددددددددددددددددددددددت مبارک هستی من . دخترمون دو ساله شد. دختر مون یه ساله دیگه بزرگ تر  و خانوم تر شد.انشالله همیشه تندرست و سالم وسر حال باشی و تولدت رو جشن بگیریم. امسال دیگه خوذت برای تزیین خونه به مامان کمک کردی و کلی هم خسته شدی.و جشن رو شب گرفتیم با حضور دو تا پدر جون و دایی جون ها و عمو جون و عمه جون و خاله جون ها. کلی به شما خوش گذشت.اینقدر شیطونی کردی که وقتی همه رفتن سریع خوابت برد.کلی هم کادوهای خوشگل گرفتی .دسته همشون درد نکنه. کیکی رو هم که بابایی امسال برات سفارش داد عدد 2 بود به مناسبت دومین سال حضور قشنگت.دست بابایی هم درد نکنه که برات کلی زحمت کشید. بوس بوس بوس بوس وهزار تا بوس ...
23 مرداد 1393

2 سالگی

هر روز برایت رویایی باشد در دست نه دوردست عشقی باشد در دل نه در سر و دلیلی باشد برای زندگی این روزهای زیبا   تولدت مبارک عشق زندگی ما   اینم متولدین 22 مرداد  در نی نی وبلاگ که دختر خوشگلمونم جزء اونا هست ...
22 مرداد 1393

23 ماهگی

سلام عروسکم.من و شما  تونستیم پروسه ی از شیر گرفتن و پوشک گرفتن رو خیلی عالی پشت سر بذاریم.آفرین نفسم. مامانی قبل ماه رمضون شیر ازت گرفت و بعد از ماه رمضون پوشکت رو. شعر های جدیدیم یاد گرفتی که هر وقت مامان و بیکار گیر میاری  براش می خونی . البته بیشترمواقع هم در حال بازی کردن با نی نی هات براشون می خونی.ولی فقط کافیه ما پیش کسی باشیم بهت بگم  این شعرو بخون.که  تا وقتی که خودت دوست نداشته باشی امکان پذیر نیست و اون وقته که اصلا قبول نمی کنی که حتی یک بیت از شعر رو بخونی.و خودت رو به نشنیدن میزنی این چند تا شعرم جدیدا یاد گرفتی..... داخ داخ صدا می یاد دس کو چولو پا کوچولو....که اینو  عروسکت میخوند یاد ...
1 مرداد 1393

شیطنت های نازنین کوچولو

سلام نازنین نازم.ببخشید که دیر به دیر میام به وبت سر می زنم.دیگه خودت منو حلال کن عسلم الان دقیقا 21 ماه و19 روز سن داری.کلی خانوم شدی.یه روز واسه تاتی تاتی کردنت مطلب می ذاشتم الانم باید یرای شیطونی کردن و دوییدنات بنویسم که امان بهم نمی دی. دیگه کلا با هر کسی کار داشته باشی خودت صداش میکنی .اینم استقلال دخترم الان دیگه واقعا شیرین زبون شدی چون حرفایی را که زده میشه باید اول خودم بفهمم بعدم وظیفه ی ترجمه برای دیگران هم به دوش من هست. شعر های که دست و پا شکسته بلدی:تاب تاب عیاسی،چشم چشم دو ابرو ،یه توپ دارم قلقلیه که البته همه رو بیشتر با حرکات نمایشی نشون می دی اوقات فراغت هم در حمام مشغول آب بازی با عروسکات هستی.البته چو...
1 خرداد 1393

سال 1393 مبارررررررررررررررررک

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا .سال نو مبارک عزیزم انشالله بهترین سال رو داشته باشی عزیز دلم و همیشه سالم و سر حال باشی گلم امسال سال نو ساعت 20.27.20 شب بود.ماهم خونه موندیم.و مامانی با کمک نازنین فاطمه         سفره ی هفت سین رو گذاشتیم.کلی شیطونی کردی.و مامانی به خاطر اینکه دختر کوچولوم به وسایل دست نزنه سفره ی امسال رو روی اپن گذاشت.هر چیزی که مامان می ذاشت می گفتی چیه و وقتی تنگ ماهی رو دیدی پشت هم می گفتی ماهی ماهی. چند دقیقه قبل سال تحویل هم تو  و بابایی رفتین پایین و وقتی سال نو شد اومدین بالا و دخترم کلی مامانی و بابایی  روبوس دادی بعد از سال تحویل هم زودی رفتیم خ...
4 فروردين 1393

19 ماهگی

سلام طلای مامانی . طلای مامانی 19 اسفند عروسی خاله جون رباب بود.خییییییییییییییییییییییلی بهمون خوش گذشت.نازگل مامانی خیلی دختر خوبی بودی ولی اصلا نذاشتی ازت عکس تنهایی بگیرم.و داخل تمام عکسات بغل مامانی هستی.ومنم اینجا نمی تونم بذارم این روزا دیگه خیلی از کلمات رو قشنگتر تلفظ می کنی و مامانی هم هر چی بهت می گه تو هم تند تند بعدش تکرار می کنی.جدیدا هر چیو میبینی می گی این  چیه و مامانی بهت می گه.مثلا به مبل اشاره می کنی می گی چیه من میگم مبل.و همین جوری پشت هم به همه چی اشاره می کنی و بعضی از چیزایی که خودت بلدی می گی.  6 ورز دیگه به عید مونده.و مامانی وبابایی بهترین سال روبا بهترین ها برات آرزو می کنیم عشقم.   ...
24 اسفند 1392