تولد یکسالگی
سلام عشخ مامان .دخترم 1 سالهههههههههههههههه شدی.
22 مرداد تولدت بود.که مامانی با کمی تاخیر داره برات مینویسه.چون اصلا بهم فرصت نمی دی سره لب تاپ بیام الانم بابایی تو رو برد خونه ی باباجون(بابایی)مامانی می تونه بنویسه.
تولدت مبارک عزیزم .مامانی سه شنبه تولدت بود.صبح من و بابای با کمک سارا و سحر جون بادکنک های که عمو جون برات خرید را با کلی زحمت باد کردیم .بعد هم با هم اتاق رو داشتیم تزیین می کردیم که عمه جون عاطفه با امیر محمد اومدن و به ما کمک کردن و با کمک هم تونستیم یه اطاق خیلی خوشگل برات درست کنیم.
مامانی هم تمام غذاش رو صبح درست کرد که بعد از ظهر زیاد کار نداشته باشه.بعداز ظهرم خاله جونا و عمه جون و زندایی همه اومدن و کلی رقصیدیم.و خیلی خوش گذشت.شب هم خاله های و دایی بابایی و خانواده مامانی و بابایی همه اومدن.و خاله جون فرشته زحمت لباس پوشیدن دخملم رو کشیداونو عروس ذرست کردو خیلی خیلی خیلی خیلی خوش گذشت.
دست همه درد نکنه که اینقدر برای دخترم زحمت کشیدن اینم یه بوس از طرف نانا
بابایی ما رو سوپرایز کرد و عکس خوشگلت رو رو کیک گذاشت.تو هم لباس عروس پوشیدی وناز میکردی بغل بابایی بودی با کمک مامانی شمع ها رو فوت کردی.
بقیه عکسها در ادامه مطلب
اینم تزیینات اطاق
اینم تو و بابایی
اینجا هم داشتی از رو مبلا بالا می رفتی که با زحمت چند تا عکس ازت گرفتم
اینم چندتا عکس از عسل کوچولو های من